در ميان شياطين جن،ّ فرد خاصّی وجود دارد كه در شيطنت مقام عالي دارد و او همان ابليس است. شيطان سمبل التقاط خير و شرّ در عالم است و ما بايد مراقب خويشتن باشيم، نپنداريم اگر خداوند توفيقی عطا فرموده و ما چند روزي در راه درستي گام برداشتيم تا پايان چنان خواهيم ماند،
اين وعدۀ خداست. من آمدم در برابر وعدة خدا موضعگيری كردم و به شما وعده دادم؛ امّا همۀ وعده های من دروغ، پوك و پوچ بود.
من در دنيا به شما وعده دادم كه بعد از مرگ هيچ خبری نيست، گفتم
در ميان شياطين جن،ّ فرد خاصّی وجود دارد كه در شيطنت مقام عالي دارد و او همان ابليس است. شيطان سمبل التقاط خير و شرّ در عالم است و ما بايد مراقب خويشتن باشيم، نپنداريم اگر خداوند توفيقي عطا فرموده و ما چند روزي در راه درستي گام برداشتيم تا پايان چنان خواهيم ماند، جهان عرصة دگرگونيهاست، آدمي تا زنده است و بر راستاي باريك روزگار میگذرد، احتمال سقوط دارد. درود بر بزرگاني كه هماره از سوء خاتمه و بدي عاقبت، بيش از هر چيزي هراسيدند و همواره دعا میكردند كه عاقبت به خير گردند. «اللهّم اجعل عواقب امورنا خيراً».
مسئلة مهلت خواستن ابليس و مهلت دادن خداوند در سه مورد در قرآن ذكر شده است:
«قَالَ فَأَنظِرْنِي إِلَی يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛1
تا روزي كه مردم برانگيخته میشوند، مرا مهلت ده!»
«قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَی يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛2
گفت: پروردگارا! مرا تا روزي كه (مردم دوباره) برانگيخته میشوند، مهلت ده!»
البتّه خداوند نميفرمايد كه به او تا قيامت مهلت داديم؛ بلكه میفرمايد:
«قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ ٭ إِلَی يَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ؛3
فرمود: همانا تو از مهلت داده شدگاني تا روز هنگام معلوم.»
اين جمله، جواب خداي متعال به ابليس است و در آن اجابت قسمتي از خواستة او و هم ردّ قسمتي ديگر از آن است. اجابت است، نسبت به اصل عمر دادن و ردّ است، نسبت به قيدي كه او به كلام زد و آن اين است كه اين مهلت تا قيامت باشد؛ لذا فرمود، مهلت ميدهم؛ امّا تا روزي معلوم، نه تا قيامت. حال بپردازيم به اينكه وقت معلوم به چه معناست و براي چه كسي معلوم است. اينكه در آية مورد بحث، وقت یاد شده براي ابليس معلوم است يا نه؟ از لفظ آيه فهميده نميشود.4
بعد مرحوم علّامه(ره) در بحث روايي اين آيات، روايتي از ابن عبّاس نقل میكند كه منظور از «يوم» در آيه، آخرين روز تكلّف است كه همان روز نفخ او است كه تمامي خلايق میميرند و ميان نفخة اوّل و دوم كه همه را زنده میكند، چهارصد يا چهل سال «به اختلاف روايات» فاصله است و تفاوت ميان آنچه ابليس خواسته و آنچه خداوند اجابت فرموده، همين چند سال است. و در «تفسير» عياشي از وقب بن جميع و در «تفسير برهان» از شرف الدّين نجفي، با حذف سند از وهب نقل شده كه گفت:
از امام صادق(ع) دربارة ابليس پرسيدم و اينكه منظور از «يوم وقت معلوم» در آية یاد شده، چيست؟ فرمود:
«اي وهب! آيا گمان كردهاي همان روز بعث است كه مردم در آن زنده میشوند، نه، بلكه خداي عزّوجلّ او را مهلت داد تا روزي كه قائم ما ظهور كند كه در آن روز موي پيشاني ابليس را گرفته، گردنش را میزند، روز وقت معلوم آن روز است.»5
و نيز علّامه در پاسخ به چنين سؤالي گفت:
گويا اين وقت نزد خود شيطان نيز معلوم است،6 در اخبار رجعت آمده، لشکر اميرالمؤمنين(ع) با شيطان، ذريّه و ياران او در حوالي «بصره» میجنگند و نزديك میشود كه لشکر اميرالمؤمنين شكست بخورد، ناگاه رسول اكرم(ص) از آسمان نازل میشود و شيطان میفهمد كه وقت معلوم فرا رسيده است؛ بنابراین به طرف بيت المقدّس میگريزد؛ ولي پيغمبر اكرم(ص) او را تعقيب میكند و روي صخرة بيت المقدّس قبلة نخست مسلمانان شيطان را سر میبرد و دنيا پر از خير و صلاح میگردد.7
علّامه طباطبايي(ره) در جمع بين اين روايات میگوید:
ممكن است هر سه روايت را به صورتي معنا كنيم كه منافاتي ميان آنها نباشد و آن اين است كه بگوييم، در روايات وارده از طريق امامان اهل بيت(ع) غالب آيات مربوط به قيامت، گاهي به روز ظهور مهدي و گاهي به روز رجعت و گاهي به روز قيامت تفسير شده و اين بدان جهت است كه هر سه روز در اينكه روز بروز حقايقند، مشتركند؛ هر چند كه بروز حقايق در آنها مختلف و داراي شدّت و ضعف است. بنابراين حكم قيامت در آن دو روز ديگر هم جاري است.8
و نهايت اينكه شيطان راهي به سوي نجات و سعادت نخواهد داشت و تا وقت معلوم بنابر تفسيري كه گذشت، خداوند به او مهلت داده است و وعيد جهنّم به شيطان و پيروان او داده شده است؛ چنانكه خداي متعال در آية 85 سورة (ص) میفرمايد:
«لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ؛ هر آينه جهنّم را از تو و از هر كس از آنان كه تو را پيروی كند، از همگیشان خواهم انباشت.» اين آيه در حقيقت پاسخي است از خداي سبحان به ابليس كه مشتمل بر قضايايي است كه خدا عليه ابليس و پيروانش رانده و به زودي همه را داخل جهنّم كرده و مشمول خلود در عذاب الهي هستند و خداوند به حقّ سوگند ياد میكند و حقّ میگويد كه جهنّم را از شيطان و پيروانش پر میكند. اين جمله و اين آيه كه با الفاظ تأكيد هم همراه است، مبيّن اين معناست كه كمترين ترديد و شكّي در اين باره به خود راه ندهيد كه براي شيطان و پيروانش راه نجاتي نيست و ادامة خطّ آنها به دارالبوار منتهي میگردد.
در مورد عاقبت و فرجام نهايي شيطان، برخي از اهل تصوّف هم نظرگاه9 ديگري دارند كه به دلیل سست، بيپايه و بياساس بودن اين قول، از ذكر آن خودداري میكنيم.
مردان الهي كه به جايي رسيدهاند و به قرب الهي نائل شدهاند، با ياد خدا و ذكر او هميشه دلهاي خويش را جلا دادهاند و نگذاشتهاند كه شيطان بر آنها تسلّط يابد و ما نيز بايد با استمداد از رحمت پيكران الهي، هميشه به ياد خدا باشيم و با ذكر نام و ياد او، شيطان را از خود برانيم. چنانكه علّامه نراقي میگويد:
تا كه دل با ياد حق باشد قرين، مینيايد ره در آنجا آن لعين
دل چو شد خالي ز ياد كردگار، منزل شيطان و ديو و دشتيار10
سرانجام شيطان با مريدان خود
در آية 22 سورة ابراهیم، هشت مسئله را خدا دربارة شيطان مطرح كرده است؛ از جمله روش و اخلاق او را بيان میكند و همچنين وضع انسان را در قيامت در مقابل او توضيح میدهد. خداوند میفرمايد:
«وَ قَالَ الشَّيْطَنُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللهَ وَ عَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ مَا كَانَ لِیَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَنٍ إِلَّآ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَكُم مَّآ أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ مَآ أَنتُم بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّلِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛
و چون كار از كار گذشت [و داوری صورت گرفت] شيطان میگويد در حقيقت خدا به شما وعده داد، وعدة راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم و مرا بر شما هيچ تسلّطی نبود، جز اينكه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد، پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد، من فريادرس شما نيستم و شما هم فريادرس من نيستيد، من به آنچه پيش از اين مرا [در كار خدا] شريك میدانستيد كافرم. آری ستمكاران عذابی پُر درد خواهند داشت.»
افعال در آيه ماضی است؛ يعنی شيطان برنامههايی كه در دنيا بر انسان گذشته است، بيان میكند؛ آن روزی كه در دنيا بوديد، يقيناً هر وعدهای را كه پروردگار به شما داد، وعدة حق و راست بود.
اگر به شما در دنيا اعلام كرد كه بعد از مرگ، عالم برزخ و بعد از برزخ، قيامت و دادگاه هست، در قيامت، ميزانِ سنجش، صراط، بهشت و جهنّم هست، تمام آنها درست بود:
«إِنَّ اللهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ»
اين وعدة خداست. من آمدم در برابر وعدة خدا موضعگيری كردم و به شما وعده دادم؛ امّا همة وعدههای من دروغ، پوك و پوچ بود.
من در دنيا به شما وعده دادم كه بعد از مرگ هيچ خبری نيست، گفتم: از بهشت و جهنّم خبری نيست، اين قرآن نازل شدة خدا نيست و دستنويس پيغمبر(ص) است، همه دروغ بود.
من شما را با وعدههای دروغ خودم، نسبت به وعدههای پروردگار در شكّ و شبهه انداختم:
«إِنَّ اللهَ وَ عَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ»
از اين قسمت آيه معلوم میشود كه هر كسی در برابر وعدههای خدا در قرآن يا در زمان انبياء موضعگيری كند، شيطان است.
حدّ قدرت شيطان در گمراه كردن
جملة دوم آيه خيلی دقيق است:
«وَ مَا كَانَ لِیَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ»
درست است كه من شيطان بودم؛ ولی من هيچگونه تسلّطی بر شما نداشتم. من قدرت پيدا نكردم كه شما را به گناه مجبور كنم، چنين قدرتی به من نداده بودند.
من هيچ سلطهای بر شما نداشتم. كار من اين بود كه:
«إِلَّآ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَكُم»
من فقط بيان، قلم، ماهواره، فيلم و زبانی داشتم، فقط شما را به انواع گناهان دعوت كردم. شما دعوت مرا اجابت كرديد.
اين گفتوگوی ابن زياد روز قيامت با سیهزار نفر قاتل حضرت ابی عبدالله(ع) است. اين شيطان «كوفه» به اين سی هزار نفر میگويد: من كه با اجبار شما را نبردم «كربلا»، سی هزار نفرتان گوش نمیداديد، من چه كار میتوانستم بكنم.
حرف شيطان در قيامت نيز همين است. راست میگويد، چون هيچ شيطانی به آدم سلطه ندارد. اين است كه در قيامت، مجرمان نمیتوانند به پروردگار بگويند: به جای ما، گريبان شيطان را بگير؛ زیرا آنها اجابت دعوت شیطان کردهاند و خود مقصّرند.
پینوشتها:
1. سورة اعراف (7)، آیة 14.
2. سورة حجر (15)، آیة 36.
3. همان، آیات 37 و 38.
4. الميزان، ترجمه، ج12، رجوع شود به صفحات 236 ـ 235 ـ 234، سيّد محمّدباقر موسوي همداني.
5. البرهان ج2، ذيل آية مذكور، ج 7؛ عياشي، ج 2، ذيل آية مذكور، ح 14.
6. رخشاد، محمّدحسين، در محضر علّامه طباطبايي، ص 57.
7. بحارالانوار، ج 53، صص 39 و 145.
8. الميزان، ترجمه، ج 12، ص 258، سيّد محمّدباقر موسوي همداني.
9. طالبان رجوع كنند به ترجمة فتوحات مكيّه، شيخ اكبر محيّ الدّين ابن عربي، ص 96، معارف، باب 1-4، ترجمة محمّد خواجوي.
10. مثنوي طلاقديس.
11. معجم الفاظ غرر الحكم و درر الكلم، ص 571.
نظرات ارسال شده