ما را دنبال کنید

جستجوگر

موضوعات

  • مهدویت
  • مهدویت 1612
  • آیت الکرسی 3
  • فضیلت صلوات 11
  • فضیلت نماز جمعه 2
  • عکس های دیدنی 32
  • عکس های مذهبی 12
  • گنجینه احادیث 7
  • فضیلت زیازت عاشورا 2
  • قضاوتهای امیر المومنین علی علیه السلام 14
  • ذکر 2
  • نماز 1
  • شگفتیها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان علیه السلام 3
  • خمس 0
  • خاورمیانه و آخر الزمان
  • شام و آخر الزمان 126
  • حجاز و آخر الزمان 95
  • عراق و آخر الزمان 57
  • وهابیت و آخر الزمان 140
  • ایران و آخر الزمان 189
  • یمن و آخر الزمان 52
  • اردن و آخرالزمان 18
  • آخرالزمان و فلسطین 14
  • مصر و آخر الزمان 21
  • فلسطین و آخر الزمان 13
  • یهود و آخر الزمان 24
  • سقوط اسرائیل 19
  • علائم ظهور
  • خروج سفیانی 26
  • خروج خراسانی 6
  • خروچ یمانی 6
  • خسف بیدا 2
  • قتل نفس زکیه 2
  • صیحه ی آسمانی 8
  • مذهبی
  • عاشورا 50
  • امام رضا (ع) 13
  • امام علی علیه السلام 14
  • پیشگوییهای ظهور
  • امام خمینی 7
  • امام خامنه ای 6
  • شاه نعمت الله ولی 1
  • سید احمد علی خسروی 1
  • نوستر آداموس 3
  • علمائ و بزرگان 4
  • آیت الله ناصری 2
  • قرآن 5
  • مبشرات ظهور 9
  • آموزش
  • کتاب
  • عصر ظهور 27
  • الملاحم والفتن يا فتنه وآشوبهاى آخر الزمان 8
  • کتاب غیبت نعمانی(محمد ابن ابراهیم نعمانی ) 1
  • کمال الدین و تما م النعمه(شیخ صدوق) 1
  • آمارگیر

    • :: آمار مطالب
    • کل مطالب : 1686
    • کل نظرات : 134
    • :: آمار کاربران
    • افراد آنلاين : 1
    • تعداد اعضا : 12
    • :: آمار بازديد
    • بازديد امروز : 63
    • بازديد ديروز : 142
    • بازديد کننده امروز : 60
    • بازديد کننده ديروز : 73
    • گوگل امروز : 0
    • گوگل ديروز: 0
    • بازديد هفته : 278
    • بازديد ماه : 63
    • بازديد سال : 12,723
    • بازديد کلي : 362,847
    • :: اطلاعات شما
    • آي پي : 3.145.17.20
    • مرورگر : Safari 5.1
    • سيستم عامل :

    کدهای اختصاصی


    نعمت الله، سنی یا شیعه

    شواهدی وجود دارد كه شاه نعمت‌الله رابطه‌ای با احمد شاه بهمنی داشته كه خود سندی است بر سنی بودن شاه ولی. شاه نعمت‌الله امامان شیعی را به عنوان اولیاء می‌خواند البته اولیاء از لحاظ شخصی خود امامان و شیعیان آنان، و او به آنان احترام می‌گذاشت و آنان را افرادی بزرگ و عالم می‌دانست البته هر جا كه نوبت به بیان و گفتار مذهبی می‌رسید به صراحتاً سنی بودن خود را بیان می‌كرد. 
    ره سنی گزین كه مذهب ماست----------ور نه گم گشته‌ای و در خللی 
    از جمله قصاید زیبای شاه نعمت‌الله در مورد امامان شیعه و ائمه می‌توان به قصیده ولای مرتضی و قصیده علی ولی اشاره كرد. از جمله كتب اصلی شاه نعمت‌الله می‌توان به كلیات اشعار شاه نعمت‌الله ولی و كلیات شاه و دیوان او اشاره نمود. 
    با آنکه شواهد دال بر سنی بودن نعمت الله اسی فرزندان شاه ولی پس از او به مذهب تشیع روی آورند. همانطور كه در بالا ذکر شده شاه ولی از وابستگی به مكتب فقهی خاصی دوری می‌جست و اعتقاد داشت كه اینگونه عمل كردن و مكتب فقهی خاص داشتن باعث ایجاد فوقه گرانی می‌شود و او خود از فرقه گرایی دوری می‌جست. شاه نعمت‌الله مظهر و نماد اعمالی بود كه به چشم ظاهری و از دید عوام تضاد آمیز نشان می‌داد. گاهی در حالت نوشتن و سرودن نظم و نثر بود و گاهی با فروتنی و سادگی به كار كشاورزی مشغول بود. او با انجام كار كشاورزی الگویی برای دیگران و مریدانش بود و مریدان و مردمان را تشویق می‌كرد كه به دنبال كار و كوشش باشند و از تنبلی دوری بجویند كه از مردانگی به دور است. بر طبق این آموزه و تعلیم است كه فقیران سلسله نعمت‌الهی عملاً مشغول فعالیت اجتماعی هستند و برای خود شغل مهیا می‌كنند و از تنبلی و بیكاری بیزارند و این را نوعی عقیده راسخ می‌دانند.
     
    تأکید نعمت الله بر حضور در اجتماع

    از جمله توصیه‌ها و سفارشات شاه نعمت‌الله ولی به مریدان خود این بود كه برای تصفیه دل و تزكیه نفس باید در خدمت خلق باشید و در خدمت به مردم كوتاهی نكنید و در اجتماع حاضر باشید. از همین نكته می‌توان استنتاج كرد شاه ولی همانند پیامبر اكرم مردم را از رهبانیت و گوشه‌گیری و بی‌میلی پرهز می‌كند و به خدمت خلق و حضور در اجتماع دعوت می‌كند و البته بیان می‌دارد كه دل به دنیا و مادیات آن نبندید و خود را برای سفر آخرت آماده كنید. 
    ذكر حق ای یار من بسیار كن-----------گر توانی كار كن در كاركن 
    عبدالرزاق كرمانی در بیان اعتقاد شاه نعمت‌الله به كشاورزی می‌نویسد: «آن حضرت میل تمام به اقسام زراعت داشتند» و خود هر از گاهی به كار زراعت می‌پرداختند. بر خلاف بسیاری از سران مذهبی دنیاگریز در فرقه های دیگر، شاه ولی برحضور در اجتماع مشغول شدن به كار و دوری از تنبلی تأکید داشت. البته این صرفاً یك دستور اخلاقی نبود بلکه این خود بخشی بود از برنامه‌های او برای پرورش معنوی مریدان خود.

     

    پیشگویی های حضرت شاه نعمت الله ولی 
    قدرت کردگــــار می بینم 

    حالت روزگــــار می بینم
    ازنجوم این سخن نمی گویم «پیشگویی ایشان ازروی علم نجوم نیست»
    بلکه ازســـر یــــار میبینم
    ازسلاطـین گردش دوران
    یک به یک سـوارمی بینم
    هریکی را به مثل ذره نور
    پرتوی آشــــکار می بینم
    بعد از آل ائمــــه اطـــهار
    دیگری را سوار می بینم
    از پس شــاهی همه اینها
    چند سلطـان بکارمی بینم
    از بزرگـی ورفعت ایشان
    صفوی را برقرارمی بینم
    «صفی الدین اردبیلی که قطب درویشان بود ، فتوی دادند هرکه علی ع را بد گوید و ناسزا گویدکافراست ومرگش واجب وقیام کردند با مریدان صوفی اش وپسران وخانواده اش با تعداد معدودی بر علیه 200هزارلشکرعثمانی(ترکیه)ین چری ومعجزه وار آنها را شکست دادند وشیعه که گم شده بود وکسی جرات نداشت عنوان کند مجدداً احیا کردند وصفویه را بنیان گذاشتند شاه اسماعیل پسر صفی االدین اولین این سلسله بود که دستور دادند که بروید در مورد شیعه تحقیق کنید و هزینه های فراوان کردند که درنهایت موجب شد بهترین حوزه های علیمه را داشته باشیم ، واکنون قویترین پایگاه فکری واعتقادی مذهبی را علمای شیعه دارا میباشند وکسی را یارای برابری با آنها نیست ، وستونهایش را صفویه بنیان گذاشتند، وهرچه خلفای از رسول برگشته کردند که خاندان رسول را گم کنند واحادیث را پاره کردند و تمام بچه ها وخاندان رسول الله را کشتند و دین را گم کردند؛ اما مردان حقی چون صفی الدین اردبیلی که طی الارض هم داشت زنده کردند دین شیعه زنگار بسته غریب ومظلوم را و عزاداریها را باب کردند درآن زمان 700 سال علی را در ایران لعن کردند؛ بدین شیوه اذان گو نعوذ وبالله واستغفرالله زبانم لال علی ع را لعن میکردند وبعد از هر نماز 100 بار می بایست علی ع را لعن کنند، وتنها درزابل این کار را نکردند و از این جهت مردم زابل تقدس دارند و اردبیلی ها هم اگر نبودند ومردم غیور وبا شرف وعزت خطه آذربایجان، ایرانی نبود پس انگلیس حق دارد با این قوم همیشه دشمنی بکند وایجاد اختلاف ، »
    چند سلـــــطان زنـــسل او پیــدا
    همــــه را برقـــــــرار می بینم
    آخر پادشـــــاهی صــــــــفوی
    یک حســـینی را بکار می بینم
    ازبخارا، هرات وبلخ وسرخس
    لشـــکری بیـــــــشمار می بینم
    بـــاز بعد از خـــرابی ایـــشان
    ســــاربــــانی را بکارمی بینم « قیام نادرشاه افشار»
    نــــــادری در جهـان شود پیدا
    قامــتش اســــــــتوار می بینم
    بیست وشش سال پادشاهی او
    تا بگردون غبــــــــارمی بینم
    آخـــر عـــــــهد نــوجوانی او
    قتـــــــــــل او آشکار می بینم 
    بعد ازآن دیگری فـــــنا گردد
    شــــاه دیگر بــــکار می بینم
    پادشـــــاهی زنــو شود پیــدا
    تیـــــــــغ او آبـــــدار می بینم
    بیست وپنج سال پادشــاهی او
    ســکه اش بی عیــار می بینم
    چون زنسلش بی ولـــــد ماند
    بوالــعجب روزگـار می بینم
    پادشــاهی بود محـــــــمد نام
    شهــــیش با وقــــار می بینم
    ده وهفت است پـادشــاهی او
    اولــــش با وقــــــار می بینم
    لشکری سی وسه صف برای جلال
    جــــنـگ او آشـکار می بینم
    عهد آن شـــاه کشور دوران
    دو بــــلا آشـــــکار می بینم
    یک تزلزل بودیکی طاعون
    حال مردم فـــــکار می بینم
    غارت وقــتل شیـعیان علــی
    دست ایشان بـــکار می بینم
    غین وشین چو بگذرد از سال
    این اساس آشـــــکار می بینم
    شهر تبریز را چو کوفه کنند
    شهر تهــران قــرار می بینم
    «شهرتهران 200 سال بوجد آمده امابصراحت در900سال نامش برده شده است»
    جنــــگ او در میــان افغـــان
    فتـــــــح او آشــــکار می بینم
    در صفاهان چو او پیـاده شود
    در ابـرغــو ســــوار می بینم
    چون بهم می رسند شاه وسوار
    قتــــــل او آشــــــکار می بینم
    قتـــل آن شـــاه کشـور دوران
    در صــــف کـــارزارمی بینم
    بعد از آن دیگری فنــــا گردد
    شــــاه دیـگر بـــکار می بینم
    پادشـــاهی ز سمت ترکسـتان 
    دفـــع اشـــــرار زار می بینم
    اربعین است پادشـــــــاهی او
    دولتــ-ـش کـامــــکار می بینم
    دائـم او را هـمی زکــثرت لیل
    لــــیل او بی نــــــهار می بینم
    لیک آن شــاه را زیـانی هست
    مـــــحرم او نــــــگار می بینم
    چون فریدون به تخت بنشست
    دولتـــــش برقـــــرار می بینم
    صـرصـردیـگرش شود پیـــدا
    پـــای او در رکـــاب می بینم
    مسکن فــوت او دراصــفاهان
    بر سر مـرغـــــــزار می بینم
    حــاکـــــم قنـــدهــار مثل شـتر
    بر دمـــاغــش مــهار می بینم
    حکم در باره اش صدور دهند
    ســ--ـــر او بــــه دار می بینم
    نـگهان شـخصی از توابع لــر
    حـــــاکـ-م کـامـــکار می بینم
    هست شـاه و وکیل خوانند ش
    کمـــترین هــوشــیار می بینم
    پادشاهی کند چو بیست ودو سال
    کــارش آخـر به زار می بینم
    بـعد ازآن لر، لر دگــــر آیـــد
    ظــالــــــم ونابــــکار می بینم
    سکه از نو زند چو بر رخ زر
    درهمــــش کـم عـیار می بینم
    هشـت سال است پادشــاهی او
    دولتـــــــش بیــــمدار می بینم
    چون زمستان پنجمین بگذشت
    ششمین خــوش بــهار می بینم
    حال امسال صورت دگر است
    نه چـو پــیری وپـ-ار می بینم
    پــادشــاهـی به تخـت بنـشسته
    دولتــــــش پایـــــدار می بینم
    آن خلـــق وآن حــسن طنــیت
    بابت عـــالـــی تــبار می بینم
    فـــردمـــردانــه اوالعــــــزی 
    محـــــــرم آشـــــکار می بینم
    میـــــــم ازاول دال از آخـــــر
    نــــــام او نـــامــــدار می بینم
    پــــادشــــاهی تمــــام دانـایی
    در همــــه کــــارزار می بینم
    گــرگ با مــیش شیـر با آهــو
    در چـــــرا بــرقــرار می بینم
    ناگهان کشــته میشود درخواب
    قـــاتــل آن چهـــــــار می بینم
    این جهان را چو او کند بدرود
    نیک از اوبیــــادگــار می بینم
    بعد از آن دیـــگری فنـــا گردد
    شــــــــاه دیگربـــکار می بینم
    که محــــــــمد بنــــــام او باشد
    تیــــــــغ او آبــــــــدار می بینم
    چـــــــارده ســـال پـادشـاهی او
    دولتـــــش کــامـــــکار می بینم
    ســـال کـــــز مــرغ میشود پیدا
    فـــــــوت او آشـــــکار می بینم
    بعد از آن دیگری فنـــــــا گردد
    شــــاه دیگر بــــــــکار می بینم
    ناصــرالـدین شـاه دولت دوران
    چـــارده هشــت ســـال می بینم
    کــوکـــب روشــــنی شــود پیدا
    بلکـــه د نبـــــــالـه دار می بینم
    ازخـراسـان وری وصفاهان هم
    چه دهلــــــها بـــــــکار می بینم
    روز جمعــــه زشهـــر ذیقعـــده
    تــــــــن او در مــــزار می بینم
    شـــــــــاه د یگــــر بکارمی آید
    شـــــاهیـش نـاگـــــوار می بینم
    چـــارشـــنبه ازشهــر ذیقعـــد ه
    مـــــــرگ او آشــــکار می بینم
    بــــعد از آن دیــگری فنـا گـردد
    پســـــــــرش یـادگـــــار می بینم
    غین وده ودال چون گذشت ازسال
    بـوالعــجب روزگــــــار می بینم
    گــرد آئینه است ســــیر جــــهان
    گــرد وزنـــگ وغبـــار می بینم
    شه چو بیرون رود از جا یگهش
    شــــــاه دیــــگر بـــکار می بینم
    نوجوانی مثـــالی ســـــربلـــــــند
    رستمـــــش بنـــــده وار می بینم
    در امور شهـــــی است بی تد بیر
    لیکنش بخــــت یــــــــار می بینم
    احتســاب وحســاب در عهـــد ش
    سســـت وبــی اعتبـــــار می بینم
    ظلــــم پنهـــــان خیــا نت وتزویر
    براعـــــاظـــم شعــــــار می بینم
    دولتـــش بــی حســـــاب می دانم
    مـــکنــتش بـی شــــــــمار می بینم
    در حقیــقت شــــــــهی بود ظالــــم
    عـــاری از گـــــــیر ودار می بینم
    علمـــــــــــای زمـــــان او دائـــــم
    همــــه را تــــار ومــــــار می بینم
    دائـــــــم اسبــش بـزیـر زیـن طـلا
    کمتـــــــران را ســــــوار می بینم
    چون فــریـــدون به تخـــت بنشیند
    پســـــرانــش را قطـــــار می بینم
    نیست فضـل و الخطاب درعهدش
    فضــــل را مـــــا ت وار می بینم
    کــــار وبــــار زمــــانـه وارونــه
    قحـط هم ننـگ هـم عــار می بینم
    عـــدل وانصــاف درزمـانـه اوی
    همچـــــو هیمـــه به نـار می بینم
    در زمـانش وفـــا وعهــد درسـت
    همچـــو یــخ در بهـــــار می بینم
    پـس فـرومـایــگان بـی حـاصـــل
    حــــانــل کـــــار وبــــار می بینم
    کهنـــه رنــدی بـــکار اهـریمنـی
    انــــدریـــــن روزگــــار می بینم
    متصـــف بر صفــات سلطـانست
    لیــک مـن گــــرگ وار می بینم
    چـون دو ده سـال پـادشــاهـی او
    شهیـــــــــش را تبـــــار می بینم
    پســرش چــون به تخـــت بنشیند
    بــوالــــعجب روزگـــار می بینم
    غـــارت وقتـــل مـردم ایـــــران
    دست خــــارج بـــــکار می بینم
    جنــــگ وآشــــوب وفتنـه بسـیار 
    در یمـــــــین ویســــــار می بینم
    شــــور وغــوغای دین شود پیدا
    ســــر بســــر کـــارزار می بینم
    پــدران رحـــم بـر پســر نــکنند
    پســـــــــــران را بـــه دار میبینم
    جنـــگ سخـــتی شود تمام جهان
    کــــوه وصحــرا تبــــار می بینم
    مردمـان جهــان زدخــت وپـری
    جملــــگی در فــــــــرار می بینم
    اندکـی امـن بـود اگـربـود آنــروز
    در سـر کـوهســــــــــار می بینم
    دولـــت مــرد وزن رود به فنـــا
    حـــال مــردم فـــــــکار می بینم
    بعد ازآن شـــاهی ازمیــان بـرود
    دولـــــــــــــتی پــایــــدار می بینم
    چونکه چندسال ازآن زمانه گذشت
    عــالمــی چـــون نــــگار می بینم
    نـایــب مهـــــــــدی آشـــکار شود
    نــوع عــالــــی تبــــــــار می بینم
    پـادشــــاهـی تمــــــام دارنــــــده
    ســـروری بـا وقـــــــــار می بینم
    بندگـان جنــــــاب حضــــــرت او 
    ســر بســـر تــاجـــــــدار می بینم
    تا چهـل سـا ل ای بـــرادر جـــان
    دور آن شهـــــریــــــــار می بینم
    دور ایشـان تمــام خـــواهـــــد شد
    لشــــکری را ســـ-ـــوار می بینم
    سیــــدی زار نســــــل آ ل حســن 
    ســــــــروری را ســوار می بینم
    قـــائـم شـــــرع آ ل پیغمــــــــبر
    بــه جهــــان آشـــــــکار می بینم
    م ح م د مــــی خــــوا ننــد
    نـــــــام آن نــامــــــــدار می بینم
    صورت وسیرتش چـــو پیغمـــبر
    حلـــــــم وعلـــمش تمـام می بینم
    از کمـــربنـد آن سپهـــــر وقــــار
    تیــغ چــون ذوالفقــــــار می بینم
    سمت مشرق زمیـن طلــوع کنــد
    گـــــور دجـــــــا ل زا ر می بینم
    رنـــگ یــک چشم او بچشم کبود
    خـــری برخــرســــــوار می بینم
    لشــــکر او بــود زاصفـــــاهـا ن
    هـم یهـــــــود ومجـــــار می بینم
    هر قــدم از خــــرش بــود میــلی
    دور گـــــردون غبـــــار می بینم
    صــورت نیمــــه همـه خـورشـید
    بــه نظـــــــــر آشــــکار می بینم
    آ ل سفیـــــان همــــه طلــوع کنند
    همـه کـــس را فـــــــکار می بینم
    ســــروری را کـــه هسـت پایند ه
    یــار بــا ذوالفقــــــــــــار می بینم
    هم مســــیح از سمــاء فـــرود آید
    پـــس کـــوفــه عبـــــــار می بینم
    آ ل سفـــــیان تمــام کشـته شــوند
    با هــــــزارا ن ســـــوار می بینم
    از دم تیـــــغ عیـــــسی مـــریـــم
    قتــــــــل دجـــــا ل زا ر می بینم
    مســـکنش شهر کوفـه خواهد بود
    دولتــــش پـــــا یــــــدار می بینم
    زینــت شـــــرع د ین از اســلام
    محکـــــم واستــــــــوار می بینم
    کـارداران نقـــــد اســکنــــــــد ر
    همــــه در راه کــــــــار می بینم
    ترک اغیـار ســــید خواهـــد بود
    خصــــم او در مهـــــار می بینم
    نه درودری به خود همـی گـویم
    بلــــکه از ســــــر یــار می بینم
    نعمــــت الله نشسته در کنجــــی
    همــــه را درکنــــــــار می بینم

    پشگوئیهای حضرت شاه نعمت الله ولی به کلامی دیگر



    قـــــدرت کــرد گـــــــار می بینم 
    حــا لـــت روزگـــــــــار می بینم
    ازنجوم این سخن نمــی گــویــــم
    بلـــــــکه ازکـــرد گـــــــارمیبینم
    غ شین دال چون گـذ شت از سال 
    بــوالعـــجب روزگـــــار می بینم
    از شهـــنشاه ناصـرا لد ین شـــا ه
    شیــــــــونــــی بیمـــدار می بینم
    درشــب شنــبه مـــــــاه ذیقعــــده
    تـــن او بـرکنـــــــــــــار می بینم
    بعد از آن شــه مظفـــرالـد ین را
    تو بــــــــدان بـرقـــــرار می بینم
    از ا لــف تا بــــه دا ل می گــویم
    شــــاهـیش را مـــــــدار می بینم
    چـون گـذ شت از سریر دولت او
    تــو ببین مــن دو بـــــار می بینم
    در خراسان ومصروشام وعراق
    فتنـــــــه وکـــــــــارزار می بینم
    جنــــــگ وآشــوب فتنـه بسیـــار
    در یمیـــــــن ویســــــار می بینم
    غـــــارت وقتـــل لشکریان بسیار
    در میـــــــان وکنـــــــار می بینم
    بعـد از این شه چو رفت از پایان
    سیــــــدی تــاجــــــــدار می بینم
    نـائـب مهـــــــــدی آشــکار شود
    بلـــکه مــن آشـــــکار می بینم
    جنـگ او در میان افغـان است
    لشـــکرش بی شمــار می بینم
    بنـــدگـــان حضـــــــــــرت او 
    سـر بســر تاجـــــدار می بینم
    شـوروغـوغـای زن شـود پیدا
    بـوالعــجب روزگــار می بینم
    انـدکـی دیــن اگـربـود آنــروز
    درحــــد کـوهســـــار می بینم
    چون زمستان پنجمین بگذشت
    ششمــین را بهـــــــار می بینم
    گـرگ با مـیش شــیر با آهــــو
    بـه چـراسبـــــــزه وارمی بینم
    متصف برصـفات سلــطانست
    لیـک درویـــــش وار می بینم
    بلـکه ویـرانـه پراز گنـج است
    کــش سعـادت شــعار می بینم
    یـــار وغـــار وبهـشت در اول
    شــاه خـوش روزگـار می بینم
    د وش شیـــــخ عــابــد ثـــانــی
    هـــــم جنـــید اعتـــبار می بینم
    همچو مـولی جـلال الدین مولی
    شمــــــس تبــریـ­ز وار می بینم
    گــوهــر شبـــچراغ بهـر کما ل
    آن در شـــــــاهـــــوار می بینم
    بـا کــرامــــات جــــامــع آداب
    آصـــــف روزگـــــار می بینم
    ازقماش ومتاع چیـن وفـرنـگ
    عاـلمی چــون نـــگار می بینم
    بر فلـــک رفــته معــنی قـرآن
    صـورتش ز زنــــگار می بینم
    دور آن چون شـود تمام به کام
    پســــــــرش یـادگـــار می بینم
    بعد از این خود امام خواهد بود
    صــاحب ذوالفـــــــقار می بینم
    پــادشــــــــاه تمـــام دانـــایـــی
    ســـروری بــا وقــــار می بینم
    یــد وبیــــــضاچـوبـاد پـا یـــنده
    یـــــار بــا ذوالفــــــقار می بینم
    صورت وسیرتش چون پیغمـبر
    علــم وحلــــمش تمــام می بینم
    تـــرک اغـیار مسـت می نگرم
    ختــــــــم روز خمـــار می بینم
    زینـــت شــرع ودیـن اســــلام
    محــــــکم واســــتوار می بینم
    گنـــج کســری ونقــد اســکندر
    همـــه بـر روی کــار می بینم
    نعـــــمت الله نشسته بر کنـجی
    همــــه را برکــــــنار می بینم

    پیشگوئیهای حضرت شاه نمعت الله ولی اشعاری دیگر

    در الف وثلاثین درقـرآن می بینم
    وزمهــــدی ودجال نشان می بینم
    یا ملک شود خراب یا دیـن گردد
    سربست نهان ومن عیان می بینم
    بینــــی تـو بقــــــا متغـــیر گشـته
    دروقـت غلـط زیر وزبر برگشته
    در سال غلب اگر یمانی بینی«سید یمانی که به طرفداری مهدی ازیمن قیام می کند»
    ملک وملل ومذهب ودین برگشته «درآخرالزمان اکثراٌ از دین برمی گردند»
    مرآت جمال وبا صــــفا می بینم
    در ذره وجود کبریا می بینم «منظورهسته اتم را ایشان میدیدند- الکترون نوترون وپروتون »
    گویند خدا دیده نگردد بخدا «همچون جدش حضرت علی ع خدای را که نبینم عبادت نمی کنم »
    من هرچه که بینم آن خدا می بینم


    گویند روزی رضاشاه به آستانه شاه نعمت الله میرود صندوقچه ایی را می بیند که بر روی او نوشته شده بود لعنت خدا برکسی که درب این صندوق را باز کند ورضاشاه با پایش صندوقچه را یک دور می چرخاند و سروته میکند صندوقچه را ودستور مدهد که از ته آنرا باز کنند و بعد از گشودن ته صندوقچه کتابی مشتمل بر پیشگوئی های شا ه نعمت الله ولی که دست نویس بوده بر میدارد و باخودش کتاب را میبردند .گویند که کتاب پیشگوئیها از مان قاجار به اینور را برداشته یا مخدوش کرده اند .

    ارسال نظر

    کد امنیتی رفرش

    نظرات ارسال شده

    ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید:

    مهدویت


    درباره ما

    با ارئه آیات و روایات آخر الزمان امید است قلوب منتظران آن حضرت شاد وآمادگی آنها جهت یاری و جانفشانی در رکاب حضرت حجت (عچ) به حد کمال برسد انشا الله

    نظرسنجی

    تا چه اندازه مطالب سایت برای شما مفید است ؟