پیامبر اكرم(ص) در روایتی به حضرت امیرمؤمنان(ع) میفرمایند: «یا عليُّ كنت مع الآنبیاء سرّاً و معی جهراً...؛یا علی! تو با همه پیامبران بودی و با من ظاهر شدی. ای علی جان! تو با همه پیامبران گذشته به صورت پنهان همراه بودی؛ ولی با من آشکارا همراه شدهای.»
با توجّه به روایتی كه خواندیم، میگوییم كه در طول تاریخ، دست ولایت حضرت علی(ع) همه پیامبران را در مسیر رسالتشان یاری و نصرت نموده است. صاحب ولایت الهی، یعنی وليّ الله، حضرت علی(ع) میباشند و ما هر روز بر این موضوع، در اذان شهادت دادهایم كه «اَشهد انَّ عليًّ وليُّ الله». یکی از مقولههایی که به طور کامل تحت کنترل و سیطره امیرمؤمنان(ع) قرار دارد، ولایت است و خداوند قادر متعال، تمام ولایت را از سرچشمه تا آخرین نقطه در اختیار و تحت فرمان ایشان قرار داده است. بشر و تاریخ باید رو به جلو حركت داده شود تا به نقطهای كه مقصد همه انبیا و ولایت خدا بوده است، برسد.
محمّدبن صدقه نقل میكندکه:
شنیدم اباذر غفاری از سلمان فارسی پرسیده بود: معرفت امام امیرالمؤمنین(ع) به نورانيّت چگونه است؟ سلمان گفت: با هم برویم از خود مولا سؤال كنیم. خدمت امیرالمؤمنین(ع) آمدیم. پس ایشان را نیافتیم.
مدّتی منتظر شدیم تا آمد. سؤال فرمودند: «برای چه آمدهاید؟» گفتیم: آمدهایم، بپرسیم شما را چگونه با نورانيّت میتوان شناخت؟ فرمودند:
«مرحبا به شما دو دوست متعهّد كه در راه دین كوتاهی ندارید! به جان خود سوگند یاد میكنم! كه این مطلب بر هر مرد و زن مؤمنی واجب است.» آنگاه فرمودند:
«سلمان و اباذر!» گفتیم: بفرمایید یا امیرالمؤمنین! فرمودند:
«ایمان شخص كامل نمیشود؛ مگر مرا به كنه معرفت با نورانيّت بشناسد. وقتی به این صورت شناخت، آنگاه خدا دلش را با ایمان آزمایش نموده و به خاطر اسلام، به او شرح صدر عنایت كرده و در این صورت است كه عارف و بینا و مستبصر میشود و هركه كوتاهی از این عرفانبنماید، در حال شكّ و ارتیاب است. سلمان و اباذر! شناخت با نورانيّت، شناخت خدا است و شناخت خدا، معرفت من است با نورانيّت. این است همان دین خالص كه خداوند میفرماید:
«وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ يُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكاةَ وَ ذلِكَ دِینُ الْقَيِّمَةِ.»1
به آنها دستور داده نشده است؛ مگر اینكه ایمان به نبوّت حضرت محمّد آورند كه همان دین حنیف محمّدی ساده است. این قسمت آیه «وَ يُقِیمُوا الصَّلاةَ» هركس اقامه ولایت مرا كرده باشد، نماز را به پای داشته است. به پا داشتن ولایت من دشوار و سنگین است و تاب آن را ندارد؛ مگر فرشته مقرّب، پیامبر مرسل یابنده مؤمنی كه خدا دلش را به ایمان آزمایش كرده باشد.
اگر فرشته، مقرّب نباشد، تاب تحمّل آن را ندارد و پیامبر نیز اگر مرسل نباشد، تاب تحمّل ندارد و مؤمن هم اگر مورد آزمایش و اعتماد نباشد، تاب آن را ندارد.»
گفتم: یا امیرالمؤمنین! مؤمن كیست و حدّ و نهایت ایمان چیست تا بتوان او را شناخت؟ فرمودند: «یا ابا عبدالله!» عرض كردم: بلی. ای برادر پیامبر! فرمودند:
«مؤمن امتحان شده كسی است كه هر چه از جانب ما به او برسد، دلش برای پذیرش، وسعت دارد و شكّ و تردید در آن ندارد.
بدان اباذر! كه منبنده خدا و خلیفه بربندگانم. ما را خدا قرار ندهید؛ ولی در فضل ما هرچه میخواهید، بگویید؛ باز هم به كنه فضل ما نخواهید رسید و نهایت ندارد؛ زیرا خداوند تبارك و تعالی به ما بیشتر و بزرگتر از آنچه ما میگوییم و شما میگویید یا خطور به قلب یكی از شما نماید، عنایت فرموده است. وقتی ما را اینطور شناختید، آن وقت مؤمن هستید.»
سلمان گفت: عرض كردم: ای برادر پیامبر! هر كسی نماز به پا دارد، ولایت تو را به پا داشته است؟ فرمودند:
«آری. دلیل این مطلب آیه «قرآن» است:
«وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ؛2
از صبر و نماز كمك بگیر و آن سنگین و دشوار است؛ مگر برای خشوعكنندگان.»
صبر، پیامبر است و نماز، اقامه ولایت من است؛ به همین جهت خداوند میفرماید: «إِنَّها لَكَبِیرَةٌ» و نفرموده «إِنَّهما لَكَبِیرَةٌ». آن دو سنگین هستند؛ چون حمل ولایت سنگین است؛ مگر برای خاشعان كه آنها شیعیان بینا و روشنند؛ زیرا صاحب عقاید از قبیل مرجئه، قدریه، خوارج و دیگران، از قبیل ناصبیها به نبوّت حضرت محمّد(ص) اقرار دارند و در این مورد، اختلافی ندارند؛ ولی درباره ولایت من اختلاف دارند و منكر آن هستند؛ مگر تعداد كمی و آنها کسانی هستند كه خداوند در قرآن، ایشان را توصیف نموده است: «إِنَّها لَكَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ».
در جای دیگر، قرآن درباره نبوّت حضرت محمّد(ص) و ولایت من میفرماید: «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ.»3 قصر، محمّد(ص) است و «بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ» [؛ چاه واگذارشده] ولایت من است كه آن را رها كرده و منكر شدهاند. هركه اقرار به ولایت من نداشته باشد، اقرار به نبوّت پیامبر برای او سودی نخواهد داشت. این دو با هم قرین و همراهند؛ زیرا پیامبر اكرم(ص)، نبيّ مرسل و امام مردم است. پس از او، علی امام مردم و وصيّ محمّد است؛ چنانچه پیامبر اكرم(ص) فرمودند: «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِن موسَی إلّا انَّه لا نَبيّ بَعدی».
اوّل ما محمّد، وسط ما محمّد و آخر ما محمّد نام دارد. هركس معرفت مرا كامل داشته باشد، بر دین، قيّم و استوار است؛ چنانچه در این آیه میفرماید: «وَ ذلِكَ دِینُ الْقَيِّمَةِ.»4 این مطلب را به توفیق خدا و كمك او توضیح میدهم.
اینك میگویم، سلمان و اباذر! من و محمّد یك نور از نور خداوند بودیم. خداوند به آن نور دستور داد كه دو قسمت شود. به نیمی از آن فرمود: محمّد باش و به نیم دیگر فرمود: علی باش. به همین جهت، پیامبر اكرم(ص) فرمودهاند: «عَلِيٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ وَ لَا يُؤَدِّی عَنِّی إِلَّا عَلِی؛ علی از من و من از علی هستم و این كار را نمیتواند انجام دهد؛ مگر علی.» ابابكر را با سوره برائت به «مكّه» فرستادند. جبرئیل نازل شد و گفت: «ای محمّد! خداوند میفرماید، باید این كار را تو انجام دهی یا مردی از خودت.» آنگاه مرا فرستاد تا از ابابكر بگیرم. پس، از او گرفتم؛ امّا او ناراحت شد. از پیامبر اكرم(ص) پرسید: آیا در این مورد، آیه «قرآن» درباره من نازل شده؟ فرمودند: «نه؛ ولی نباید این كار را انجام دهد؛ مگر من یا علی.» سلمان و اباذر! اینك فكر كنید كسی كه صلاحيّت نداشته است که چند آیه را از جانب پیامبر به مردم برساند، چگونه صلاحيّت برای امامت دارد؟ من و پیامبر(ص) یك نور بودیم. او محمّد مصطفی گردید و من وصيّ او عليّ مرتضی شدم؛ محمّد، ناطق شد و من، ساكت. باید در هر زمان ناطق و صامتی باشد. سلمان! محمّد منذر است و من هادی.
این است معنی آیه «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ.» پیامبر اكرم(ص) منذر است و من هادی [و این آیه را تلاوت فرمودند:]
«اللهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثی وَ ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ كُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْكَبِیرُ الْمُتَعالِ سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللهِ.»5
در این هنگام، علی(ع) دست خود را بر دست دیگر زده و فرمودند:
«محمّد، صاحب جمع است و من صاحب نشر؛ محمّد صاحب بهشت است و من صاحب جهنّم؛ به جهنّم میگویم این را بگیر و این یك را واگذار. محمّد صاحب مكان است و من صاحب ریزش و من صاحب لوح محفوظم كه خدا به من آنچه در لوح است، الهام نموده است.
سلمان و اباذر! محمّد یس و قرآن حكیم است؛ محمّد «ن و القلم» است و «طه ٭ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی.»6 محمّد صاحب دلالات است و من صاحب معجزات و آیات. محمّد، خاتم النّبیین است و من خاتم الوصيّین و او صراط مستقیم است و من «النَّبَإِ الْعَظِیم ٭ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ.»7 هیچكس اختلاف ندارد؛ مگر درباره ولایت من. محمّد، صاحب دعوت است و من صاحب شمشیر. محمّد، پیامبر مرسل است و من صاحب امر پیامبرم. خداوند میفرماید: «يُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ.»8 او روح الله است كه آن روح را عطا نمیكند و القا نمینماید؛ مگر بر ملك مقرّب، پیامبر مرسل یا وصيّ برگزیده. به هر كس این روح را عنایت كند، او را از مردم جدا نموده و به او قدرت، تفویض كرده و مرده زنده میكند. از گذشته و آینده اطّلاع دارد. از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق، در یك چشم به هم زدن میرود. از دلها و قلبها خبر دارد و آنچه در آسمانها و زمین است، میداند. سلمان و اباذر! محمّد همان ذكری است كه در «قرآن» فرموده: «قَدْ أَنْزَلَ اللهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آیاتِ اللهِ.»9 به من علم مرگ و میرها و بلاها و فصل الخطاب [در هرجا چه باید گفت و هر مسئله چه جوابی دارد] دادهاند و به من علم قرآن و آنچه تا قیامت اتّفاق خواهد افتاد، واگذاردهاند. محمّد حجّت را تعیین نمود تا برای مردم حجّت باشد و من، حجّه الله شدم. خداوند به من مقامی عنایت كرده كه برای هیچیك از گذشتگان و آیندگان، چه پیامبر مرسل و چه فرشته مقرّب قرار نداده است.
سلمان و اباذر! منم آن كسی هستم كه نوح را به دستور خدا در كشتی بردم؛ من یونس را به اجازه خدا از شكم نهنگ خارج كردم؛ من به اجازه خدا موسی را از دریا گذراندم؛ من ابراهیم را از آتش نجات دادم؛ به اجازه خدا، من نهرها و چشمههایش را جاری و درختهایش را كاشتم.
من عذاب یوم الظلّه هستم [شاید منظور قیامت باشد]. من فریاد میزنم از مكان نزدیكی كه تمام جنّ و انس، آن را میشنوند و گروهی میفهمند. من با هر گروهی، چه ستمگران چه منافقان به زبان خودشان صحبت میكنم. من آن خضرم كه دانشمند همراه موسی بود؛ من معلّم سلیمانبن داوودم و من ذوالقرنین و قدرت اللهام.
سلمان و اباذر! من محمّد و محمّد منم؛ من از محمّدم و محمّد از من است. خداوند در این آیه میفرماید:
«مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِیانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لايَبْغِیانِ.»10
سلمان و اباذر! مرده ما نمرده و غایب ما دور نشده و كشتههای ما هرگز كشته نشدهاند.
سلمان و اباذر! مرده ما نمرده است و غایب ما دور نشده و كشتههای ما هرگز كشته نشدهاند.
سلمان و اباذر! من امیر هر مرد و زن مؤمنم. چه گذشتگان چه آیندگان، مرا با روح عظیم تأیید كردهاند. من یكی ازبندگان خدایم. مبادا ما را خدابنامید! درباره فضل ما هر چه مایلید، بگویید. پس هرگز به كنه فضل ما نخواهید رسید و حتّی مقداری از یك دهم آن را نمیتوانید، بیان كنید.
چون ما آیات و دلایل خداییم و حجّت و خلیفه و امین و امام و وجهالله و عینالله و لسانالله هستیم، به وسیله مابندگان خدا عذاب و پاداش داده میشوند. ما را از میانبندگان خود پاك نموده و انتخاب كرده و برگزیده است. اگر كسی بگوید به چه جهت و چگونه هستند و در كجایند كه چنین شدهاند؟ كافر و مشرك میشود؛ زیرا از آنچه بیان كردم و تفسیر نمودم و شرح دادم و روشن كردم و استدلال نمودم [كاملتر و بهتر] نیابد. او مؤمنی است كه قلبش برای ایمان آزمایش شده و سینهاش برای اسلام وسعت یافته است. او عارف روشنبین است كه به هدف رسیده و كامل شده و هر كس شك نماید، دشمنی ورزد، منكر شود، متحيّر باشد و تردید نماید، او مقصّر و ناصبی است.
سلمان و اباذر! من به اجازه خدا زنده میكنم و میمیرانم. من به شما خبر میدهم، چه میخورید و چه در خانههای خود ذخیره كردهاید. به اذن خدا من از دلهای شما مطّلعم و ائمّه از اولادم نیز همین كارها را میكنند و این اطّلاعات را دارند؛ هر وقت بخواهند و اراده كنند؛ چون ما همه یكی هستیم. اوّل ما محمّد، آخر ما محمّد و وسط ما محمّد است. همه ما محمّدیم. بین ما جدایی نیندازید. ما وقتی بخواهیم، خدا میخواهد و وقتی نخواهیم، خدا نمیخواهد. وای بر كسی كه منكر فضل و امتیازات و الطافی كه خدا به ما عنایت كرده است، باشد! زیرا هركس که منكر یكی از چیزهایی باشد كه خدا به ما عنایت كرده، منكر قدرت خدا و مشيّت او درباره ما است. سلمان و اباذر! خدا به ما چیزهایی داده كه بزرگتر، عظیمتر و عالیتر از همه اینها است.»
پرسیدیم: چه چیز به شما داده كه بهتر از همه اینها است؟ فرمودند:
«ما را از اسم اعظم مطّلع نموده است كه اگر بخواهیم، آسمانها و زمین و بهشت و جهنّم را از جای بر كنیم، به آسمان ببریم و به زمین بزنیم. به مغرب و مشرق میرویم و منتهی به عرش میشویم. در آنجا مینشینیم؛ در مقابل خدا و همه چیز مطیع ما هستند؛ حتّی آسمانها و زمین و شمس و قمر و ستارگان و كوهها و درختها و جنبندگان و دریاها و بهشت و جهنّم. خداوند این مقام را به واسطه اسم اعظم كه عنایت نموده، بخشیده است. با تمام این امتیازات، ما غذا میخوریم و در بازارها راه میرویم و این كارها را به امر خدا انجام میدهیم. مابندگان گرامی خدا هستیم كه در مقابل او اظهار نظر نمیکنیم و به دستورش عمل مینماییم.11
ما را بر بسیاری ازبندگان مؤمنش، معصوم و پاك قرار داده و برتری بخشیده است. ما میگوییم: «الْحَمْدُلله الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللهُ» خدا را ستایش! كه ما را به این مقام هدایت نموده كه اگر او راهنمای ما نبود، به این مقام راه نمییافتیم و عذاب بر كافران كه منظور، منكران الطاف خدا به ما هستند، ثابت است.
سلمان و اباذر! این است معرفت من به نورانيّت. وقتی کسی مرا با این مقام شناخت، روشنبین و به هدفرسیده كامل است كه در دریای علم فرو رفته و به مقام فضل رسیده و مطّلع بر سرّی از اسرار و گنجینه علوم خدا شده است.»
در روایت آمده است كه حضرت امیر(ع)، همه آن امور عجیب را با اذن الهی و توسط ولایت خود، رهبری مینمایند و به پیش میبرند. ایشان میفرمایند:
«منم آنكه به امر ربّم دریا را بر موسیبن عمران شكافتم. منشأ قوای موجود در عصای موسی كه رود خروشان «نیل» را به اذن پروردگار میشكافد، من هستم.»
ظاهراً این عصا كه موسی(ع) مأمور به كارگیری آن در حركت دادن قومش شده است نیز درجهای از درجات ولایت امیرمؤمنان(ع) است و اینك موسی(ع) باید به مدد ولایت الهی حضرت امیرمؤمنان(ع)، هدایت الهی را در زمان و محدوده مأموريّت خود جاری كند.
اوست سرّ اسم اعظم، واقف است او بر امور
راز پنهان در عصای پنجه موسی علیست
همین مجرای ولایت و همین وجه ولایت، یعنی این عصا در جایی، دوازده چشمه از سنگ جاری میكند! و در جایی دیگر، همه جادو و سِحرِ ساحران را میبلعد و نابود میكند! و در جایی دیگر، دریای خروشانِ غیرقابل عبور را برای مؤمنان میشكافد تا در امنيّت و سلامت عبور كنند!12
پینوشتها:
1. سوره بيّنه، آیه 5.
2. سوره بقره، آیه 45.
3. سوره حج، آیه 45.
4. سوره بینه، آیه 5.
5. سوره رعد، آیه 7.
6. سوره طه، آیات 2 ـ 1.
7. سوره نبأ، آیات 2 3.
8. سوره مؤمن، آیه 15.
9. سوره طلاق، آیات 11 ـ 10.
10. سوره الرّحمن، آیات 20 ـ 19.
11. هذا كنایه عن شده قربهم و عظم منزلتهم عندالله، أو كنایه عن احاطتهم العلمیه بامور السماوات و الارضین بافاضه الله تعالی ایاهم أو قدرتهم بها و مطاعیتهم عندها.
12. «بحارالأنوار»، ج 26، ص 5.
نظرات ارسال شده